پرتال تفریحی و سرگرمی منو تو
* سلام به شما دوست عزيز *

* شما عضو تالار نيستيد! براي دسترسي به تمام امکانات تالار عضو شويد! عضويت در کمتر از يک دقيقه *


بعد از عضو شدن شما میتوانید در این انجمن فعالیت کنید


برای راهنمایی مطلب گذاشتن در انجمن به آدرس زیر بروید


http://manoto.fanbb.net/t41-topic

خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  0_911 خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  0_1511 خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  0_712

*** توجه: کسانی که بازی جی تی آی دارند و میخواهند ماشین های جدید دانلود کنند به سایت زیر بروند
***


http://Gtatak.ir


خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Ie_710 خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Fire_f10 خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Opera10
پرتال تفریحی و سرگرمی منو تو
* سلام به شما دوست عزيز *

* شما عضو تالار نيستيد! براي دسترسي به تمام امکانات تالار عضو شويد! عضويت در کمتر از يک دقيقه *


بعد از عضو شدن شما میتوانید در این انجمن فعالیت کنید


برای راهنمایی مطلب گذاشتن در انجمن به آدرس زیر بروید


http://manoto.fanbb.net/t41-topic

خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  0_911 خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  0_1511 خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  0_712

*** توجه: کسانی که بازی جی تی آی دارند و میخواهند ماشین های جدید دانلود کنند به سایت زیر بروند
***


http://Gtatak.ir


خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Ie_710 خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Fire_f10 خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Opera10
پرتال تفریحی و سرگرمی منو تو
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


دانلود نرم افزار,مقاله,برنامه موبایل,کلیپ,طنز,مطالب جالب,سرگرمی,تبادل لینک,پزشکی
 
الرئيسيةمكتبة الصورثبت نامورودأحدث الصورجستجو




ورود
نام كاربر:
كلمه رمز:
ورود اتوماتيك در بازديدهاي بعدي: 
:: كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟
عضویت یا ورود

* عضویت در انجمن

* ورود

* فراموشی رمز عبور

این انجمن را در گوگل محبوب کنید
جستجو
 
 

نتائج البحث
 
Rechercher بحث متقدم
کسانی که آنلاین هستند
در مجموع 972 كاربر Online ميباشد :: 63 كاربر ثبت نام شده، 17 كاربر مخفي و 892 مهمان :: 3 روبات در صفحه اصلی

Milad,alirezajaveri,pardis
,milad2013,Admin,m_nosrat
,phs,iman18,najafi,farnaz
,farzad,جوجو66,mahrokh
,
Mehdi13,mehdi-beyki,,arsham
,rainboy,pooryasad,u235
,ZALEM,mojode_bartar
,mknikoo,mahdi86,series
131,adelll_2323,farshad-53
ehsan-adibi,crazy-kids,sepide
navab69,sara,درسا,ali98,gallows
pedram,mehdii,king92,alireza1367
MOJIROYA,perilous,ستاره,جابر عسکری
maysam,7milad7,نگار,masud51
maya,abtin_24,Mehran1374,اطلس
hashem20,هلن,MORTEZA SHOKRI
mitra_mp,mehras,lililala,DigiteC
kazemloo,15243,zeynab khanom
nazila,mild_nurse,شیما صدیقیان,m.z.m


[ مشاهده کاربران آنلاین ]

بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 1287 و در تاريخ 1 آگوست 2011 - 16:55 بوده است.
احصائيات
تعداد کاربران ثبت نام شده: 6698
جديدترين کاربر ثبت نام شده: بزرگمهر

تعداد موضوعات ارسال شده توسط کاربران سايت: 10351 في 6256 موضوع
آمارگیر پرشین استیت
بازدید کنندگان از سایت
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Labels=0
المواضيع الأخيرة
» خر
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف link4rank.rozblog.com الجمعة فبراير 27, 2015 2:26 am

» نوشتن متن خود بر روی یک عکس با امکانات خوب(انلاین)
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف میلادشونم الخميس فبراير 05, 2015 7:45 pm

» ترفندهای شگفت انگیز در گوشی اندروید
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف Milad السبت أكتوبر 25, 2014 6:06 pm

» جت روم اختصاصی من و تو
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف ارین الأحد سبتمبر 07, 2014 4:04 am

» ایرونا - خرید و فروش کالاهای نو و دست دوم(مزایده و فروش مستفیم)
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف erona.ir الأربعاء مايو 14, 2014 8:41 pm

» عکس همسر مستربین
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پویا الثلاثاء نوفمبر 19, 2013 10:47 am

» قالب بسیار جدید و حرفه ای مدیا برای پارسی کیوت( وی سی پی)
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف shoeib63 الجمعة نوفمبر 08, 2013 1:33 pm

» چند ترفند توپ براي بازي جنگهاي صليبي(قلعه)
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف hovo1357 الأربعاء أكتوبر 23, 2013 3:04 am

» دانلود جدیدترین آهنگهای شاد
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف hovo1357 الأربعاء أكتوبر 23, 2013 2:55 am

» یه سایت جالب واسه سرگرمی
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف Milad السبت أكتوبر 05, 2013 10:52 am

» این پست را تو بنویس از تنهایی هایت......!!!
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف Milad السبت أكتوبر 05, 2013 10:50 am

» از هر جا سخنی هست ....!!!
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف Milad السبت أكتوبر 05, 2013 10:46 am

» یادداشتهای پر از حسرت.....
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف Milad السبت أكتوبر 05, 2013 10:43 am

» دلت براش تنگ شده...
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف Milad السبت أكتوبر 05, 2013 10:36 am

» تو را دختر خانوم مینامند . . .
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف Milad السبت أكتوبر 05, 2013 10:35 am

» چند سطر تنهایی...........
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف Milad السبت أكتوبر 05, 2013 10:34 am

» فال روزانه شنبه 13 مهر 1392
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف Milad السبت أكتوبر 05, 2013 10:32 am

» گالری عکس از حیوانات بامزه
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف siamakpattaya الجمعة أكتوبر 04, 2013 8:27 am

» دانلود بازی فارم فرنزی 4 - Farm Frenzy – Ancient Rome با لینک مستقیم
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف barad الأربعاء يوليو 24, 2013 11:24 am

» بهترین سایت برای ساخت انجمن رایگان فارسی(با امکانات حرفه ای و جدید)
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف mohamad23 الأربعاء يوليو 24, 2013 6:38 am

» دانلود جدیدترین آهنگ های شاد ایرانی مخصوص عروسی
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف الک رمزی الثلاثاء يوليو 16, 2013 10:36 am

» چــــــــت روم دوســتـــانـــه انــــجـــمـــن منو تو
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف mgkh السبت يونيو 08, 2013 9:31 am

» شعر عشقولانه
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف minamina الثلاثاء يونيو 04, 2013 3:26 am

» اس ام اس های عاشقانه جدید مهر ماه 1390
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف minamina السبت يونيو 01, 2013 9:02 am

» اس ام اس باحال مخصوص ضدحال به پسرها و دخترها
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف امیر علی الثلاثاء مايو 28, 2013 5:36 am

» ترول های جدید بهار 92
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف malijoon الأربعاء مايو 01, 2013 4:09 am

» اس ام اس سرکاری سری چهاردهم
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف malijoon الأربعاء مايو 01, 2013 4:07 am

» دانلود جدیدترین آهنگ حسین تهی به نام جانگولر
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف malijoon الأربعاء مايو 01, 2013 4:07 am

» علت های آب آوردن مغز
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف malijoon الأربعاء مايو 01, 2013 4:04 am

» کمک
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پرنیان السبت أبريل 06, 2013 3:54 pm

» ض
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف shafghat السبت مارس 23, 2013 2:30 pm

» SMS بر ضد دخترا ..............................
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف SAJADSALAMI الإثنين مارس 04, 2013 12:50 pm

» كاروتلاش يك مادرواقعي
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف باران@ الخميس يناير 31, 2013 2:19 am

» دانستنی های جالب!
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف باران@ الخميس يناير 31, 2013 2:04 am

» وصيت نامه يمنتشرنشده ي بزبزقندي
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف باران@ الخميس يناير 31, 2013 1:43 am

» اسکریپت ساخت آپلود سنتر برای گیگفا وی گیگ و........
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف LILIMOB الخميس يناير 17, 2013 5:13 am

» جدیدترین کد تقلب برای تراوین(جدید)
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف بردیا الأربعاء يناير 09, 2013 1:04 pm

» نگاه های یک مرد به خانواده همسر ! ( طنز )
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 الأحد ديسمبر 16, 2012 10:43 am

» مسابقه شماره یک انجمن منو تو
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 الأحد ديسمبر 16, 2012 9:37 am

» اس ام اس هایی از سخنان کورش کبیر
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 الأحد ديسمبر 16, 2012 9:07 am

» بهترین کرم های زیبایی صورت و ضد چروک
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 السبت ديسمبر 15, 2012 3:10 pm

» رمز های بازی کال اف دیوتی 7
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 السبت ديسمبر 15, 2012 1:54 pm

» رمز های بازی های کامپیوتری
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 السبت ديسمبر 15, 2012 1:50 pm

» رمز های5سن اندریاس
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 السبت ديسمبر 15, 2012 1:44 pm

» کد تقلب بازی جی تی آی (IV)
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 السبت ديسمبر 15, 2012 1:42 pm

» جک و اس ام اس های خنده دار ( اسفند ماه )
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 السبت ديسمبر 15, 2012 1:05 pm

» مدیر کل سایت
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 الجمعة ديسمبر 14, 2012 4:18 pm

» جوک حیوانات سری پنجم
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 الجمعة ديسمبر 14, 2012 2:45 pm

» جوک های خنده دار جدید (45)
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 الجمعة ديسمبر 14, 2012 2:31 pm

» جوک مردان سری پنجم
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeمن طرف پوریا 2424 الجمعة ديسمبر 14, 2012 2:28 pm

آمار انجمن در جستجوگر ها
Seo Monitor Google Pagerank Checker
تسجيل صفحاتك المفضلة في مواقع خارجية
تسجيل صفحاتك المفضلة في مواقع خارجية reddit      

قم بحفض و مشاطرة الرابط به انجمن ویکسا خوش آمدید على موقع حفض الصفحات

قم بحفض و مشاطرة الرابط پرتال تفریحی و سرگرمی منو تو على موقع حفض الصفحات
لینکستان
شما میتوانید لینک خود را از طریق پیام خصوصی به نام کاربری Milad بفرستید تا در اینجا قرار بگیرد



دانلود جدیدترین های جی تی آی


تیم پاپولی


گالری عکسفا



بزرگترین چت روم


دانلود ها


سوسن خانوم


بهترین سایت تفریحی خدماتی ایرانیان


پایگاه سرگرمی پاتوق98


سایت بزرگ تك محفل

پرتال تفریحی منوتو

بهترین سایت موزیک


بروزترین مرکز دانلود فارسی زبانان


دانلود اسکریپت


سرگرمی ، تفریحی ، فال


سایت سرگرمی و تفریحی فان پورتال


اسکریپت|قالب بزرگترین پایگاه وب مسترها


عکس های ایرانی

دانلود

بهترین سایت تفریحی برای جوانان ایرانی

تبادل لینک با همه به صورت رایگان


اموزش عکاسي و گرافيک


دایرکتوری تبادل لینک

 

 خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
ZALEM
مدیران کل انجمن
مدیران کل انجمن
ZALEM


تاریخ عضویت : 2011-02-27

خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Empty
پستعنوان: خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران    خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_minitimeالجمعة مارس 04, 2011 10:54 am

نويسنده: نصيف ناصري

ترجمه از عربی: علیرضا موحدی



"نصيف ناصري" شاعر عراقی الاصل، دوران خدمت سربازی خود را به طور کامل در
جنگ عراق با جمهوری اسلامی سپری کرده است. وی که درحال حاضر ساکن سوئد می
باشد، اقدام به نگارش قسمت هايی از خاطرات خود از ايام جنگ در صفحات وب
شخصی خويش نموده است که ترجمه آن در سايت ساجد منتشر می گردد.
بدون شک نگاه و خاطرات سربازان دشمن به جنگ هشت ساله تحميل شده بر جمهوری
اسلامی ايران، برای اهل فن و مخاطبين ايرانی و حتی عراقی، نکات جالب و
ارزشمندی را در برخواهد داشت.


فصل اول:

زندگی من

در دفترچه خدمت و كارنامه نظامي‌ام درج شده كه به تاريخ 5/5/1979، براي
انجام خدمت وظيفه وارد ارتش شده و به تاريخ 5/5/1991 ترخيص شده‌ام و اگر
جنگ اول كويت پیش نمی امد ، خدا مي‌داند كه کی از اين خدمت شوم كه 12 سالِ
تمام ازدوران جواني‌ام را گرفت، مرخص مي‌شدم. تمام دوره سربازي‌ام كه به
12‌سال مي‌رسيدرا در جبهه‌هاي جنگ گذرانده و در نبردهاي زير شركت كردم:
1- نبرد "‌التطبيقيه" ـ واقع در محور حاج‌عمران در تاريخ 19/9/1985

2- نبرد "الاكتساح‌العنيف" (تار‌و‌مار شديد) در تاريخ 23/4/1986 در منطقه سيدكان

3- نبرد "الغضب الهادر" (خشم خروشان) در تاريخ 13/5/1986 در منطقه حاج عمران

4- نبرد "حاج عمران" در سيدكان در تاريخ 1/9/1986

5- نبرد سوم ارتفاع "گردمند"‌ در تاريخ 3/3/1987

6- نبرد ارتفاع "گردكوه" در تاريخ 23/11/1987

7- نبرد ارتفاع "احمد رومي" در تاريخ 15/1/1988

8-و نبرد ارتفاعات "گوجار" و "كردي هلكان" در تاريخ 17/3/1988

باید بگویم در اين هشت نبرد، كه در سمت يك سرباز كماندويي در آنها شركت
كردم؛ از تنفگ كلاشينكف ام جز چهاربار شليك نكردم که آن هم در شب پانزدهم
ژانويه سال1988و در بالاي ارتفاع "احمدرومي" در سليمانيه بود.فکر می کنم
دليل آن هم يا فرار از جبهه‌هاي نبرد و يا مخفي شدن در جايي بود كه احدی
جز شيطان جایم را نداند
یکی از در راه كارهاي نظامي كه در جنگ ايران و عراق مورد استفاده قرار می
گرفت این بود که تیپ های کماندویی و نیرو های ویژه یک موقعیت پدافندی را
براي يك مدت ‌زمان طولاني نگه نمي‌داشتند و مسئوليت آن را به تیپ های
پیاده محول میکردند ودر صورتیكه تيپ‌هاي پياده، با حمله شديدي از سوی دشمن
مواجه شده و تاب وتوان مقاومت در برابر آن را نداشتند؛ پيش از آن‌كه طرف
مقابل موفق به احداث خاكريز‌ها و استحكامات لازم شود ، نوبت به حمله
تهاجمي كماندوها مي‌رسيد.
ارتش عراق بالغ بر هفت سپاه بود كه هر کدام داراي یک تيپ كماندويي بودند
وگاها برخي از اين سپاهها همچون سپاه پنجم در "اربيل" و سپاه اول در
"سليمانيه" داراي دو تيپ کماندویی بودند.
ماوقتي براي انجام حملات ضد حملات از ارتفاعات بالا مي‌رفتيم، بسياري از
سربازان از ترس كشته شدن و بمباران شديد توپخانه، در نزديكي نقاط مسيرتوقف
کرده و عقب‌ مي‌ماندند و به طور كل بسياري از همین سربازان نمي‌دانستند كه
وقتی بوي متعفن ضد حملات بلند شود ؛ توپخانه سنگين و توپخانه صحرايي،
خمپاره‌ها و هواپيماها براي متوقف كردن و ممانعت از حمله دشمن، بمباران
شديد خود را اغاز کرده و در نتيجه بمباران هر چه بيشتر بر روي نقاط مسير و
جاده‌هاي خاكي و آسفالته كه ستون نيروها و خودروها و تانك‌ها از آن
مي‌گذرنداین سربازان بودند که در معرض یک قتل عام تمام عیار قرار
مي‌گرفتند .و می توان گفت بيشترين تلفات ارتش عراق در جنگ ايران و عراق در
جبهه شمالي، در مواضع عقبه جبهه‌هاست، نه در خطوط مقدم.
در ارتش عراق، ساختاري نظامي وجود دارد كه شايد در طرف ايراني نيز موجود
باشد و آن هم اين كه:‌ وقتي يك يگان نظامي دست به یک حمله تها جمی
مي‌زند،در ابتدای امر توپخانه ماموریت دارد که عمليات "چهارگوش" را به
انجام برساند. این عملیات بدين ترتيب است كه توپخانه با گلوله‌هاي جهنمي
خود، هدفي را كه تصرف آن مدنظر است رازیر اتش گرفته و از تمام جهات ان را
میکوبد و به عبارتی هر 25 سانتيمتر (يك چهارم متر) از زمين را با يك گلوله
سنگين مي‌زندو يا اين كه چهار گلوله را در يك متر مربع مورد استفاده قرار
مي‌دهد تا هیچ پشه‌اي در هوا و هیچ موشي در عمق زمين قادر به حیات نباشد.
با علم به اين نكته كه تركش‌هاي يك گلوله تا مساحت بيش از 50 متر منتشر
مي‌شوند.
در اولين حملات، با خواندن كتبي در مورد راه كارها و شيوه‌هاي نظامي _ که
به وسیله وزارت دفاع و فقط برای استفاده افسران ستاد و فرماندهان به یگان
های ارسال می شد _تجربه بیشتری پیدا کردم. در نتيجه بعدا فهميدم وقتي كه
يك يگان ،جنگ كوهستاني را آغاز مي‌كند؛ نيروهاي یگان بايد هرچه سريع‌تر به
طرف هدف پيشروي كرده،و در پشت خاكريزها و سنگرها پناه بگيرند؛ چرا که در
صورت اغاز بمباران كه چندين ساعت به طول خواهد انجاميد، انان به طور حتم
کشته خواهند شد. و همچنین فهمیدم كه "بيلي" را كه يك نيروي كماندو حمل
مي‌كندرا دور نيندازم؛ چرا که درحفر سنگر و پناه گرفتن در آن ،این بیل
كمكم خواهدكرد.
لازم است بگویم ؛در اثنای بمباران شديد، خیلی از اوقات پیش می امد که از
جمع نیروها جدا شده و از ترس پست نگهباني، به تنهايي در محلی مخفي مي‌شدم.
و نيز از برخي كهنه ‌سربازان يادگرفتم كه از دستورات فرمانده گروهان يا
فرمانده دسته‌ام اطاعت كنم تا اگر خواستم فرار كنم، يا اینکه موضع
پدافندي‌ام را ترك کنم، هوايم را داشته‌باشدو بعد از اتمام نبرد، برضدم
گزارش رد نكرده ویا بازجويي‌ام ننمايد. و مرا متهم به عدم پيشروي در اثناي
حمله نكند و يا مدعی نشود که در بحبوحه عملیات مرا ندیده است. چرا كه در
اين صورت مورد مجازات اعدام قرار میگرفتم.
در هر حمله، به همراه ديگرنیروها به جلو پيشروي مي‌كردم؛ اما به مجرد اين
كه حمله شروع مي‌شد، از ميدان معركه فرار مي‌كردم. مثَل من، به مانند
كساني است كه مایل نیستند در میدان جنگ کشته شوند .
همیشه مساجد، كليساها و قهوه‌خانه‌هاي منطقه "ديانا" واقع در اربيل، از ما
كه از ترس حملات دشمن فرار مي‌كرديم، پر مي‌شدو ما براي اینکه اطلاعات
سپاه پنجم از موضوع فرار مان مطلع نشده و ما را تحت تعقيب قرار ندهد، ريش
مان را نمي‌تراشيديم،و صورت مان را نمي‌شستيم و از ترس اين كه اطلاعات تيپ
و يا لشكر مارا متهم نكند، در ستاد عقبه يگان‌ حاضر نمي‌شديم. از آن‌جا كه
تيپ‌هاي كماندويي بعد از تصرف هدف ، ان را به یک تیپ پیاده تحویل داده و
به منظور بازسازي وسازماندهي ، به مقرهاي عقبه بازمي‌گشتند ، پس از اینکه
یگان ما نیز باز می گشت؛ ما خودمان را در ميان نيروها ديگر جای داده و
وانمود میکر دیم که اتفاقی نیافتاده است و در صورتیکه کسی از ما میپرسید
:شما كجا بوديد؟‌ به او جواب مي‌داديم:
ـ در گردان يكم بوديم كه در محاصره بمباران شديد قرار گرفتيم و نتوانستيم پيش‌تان بیائیم .

يا اين‌كه: "من در گروهان سوم بودم، از فلاني و فلاني بپرسيد."

طبعاً‌ اگر از فلاني و فلاني پرسیده میشد ، ما به عنوان افسراني بزدل و ترسو شناخته مي‌شديم.

علي‌ايحال، به همين‌صورت در هشت نبرد شركت كردم و فقط چهاربار تيراندازي
كردم. يك‌بار هم در بالاي ارتفاع "احمدرومي" در سليمانيه، از ناحيه گونه
راست مجروح شدم.
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_mrgreen خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  Icon_mrgreen

فصل دوم:

"نبرد‌التطبيقيه" ـ حاج‌عمران ـ سيده‌كان 9/9/1985

اعدام اسرا و مجروحان



پيش‌تر از آن‌كه تيپ كماندويي سپاه پنجم تشكيل شود، چهار روزي بود كه به
خدمت كماندوهاي لشكر 23 كه در منطقه "قصري" _ که در نزديكي محور حاج‌
عمران متمركز بودند _ درآمده بودم. پيش از آن هم، به مدت شش‌ماه در مقر
سپاه اول، واقع در كركوك بودم.
نبرد"‌التطبيقيه" اولين نبردي بود كه من در آن شركت كردم. در شب 9/9/1985،
ارتش ايران حمله شديدي را به مواضع تيپ 98 پياده در محور "حاج‌عمران" و
ارتفاع "كوره دي" و مواضع تيپ 604 پياده در محور "سيده‌كان" ـ ارتفاع
زرارـ انجام داد. ما پيش از آن كه نيروهاي تكاور ايراني موفق به ساخت
خاكريزهاي جايگزين و حفر سنگر شوند، صبح؛ به ارتفاع "كوره‌دي" حمله كرديم.
در اثناي پيشروي‌مان از ارتفاع، با گذر هر گلوله توپ و خمپاره، چيزی
نمانده بود از وحشت بميرم و همچون ديوانه‌اي بر روي زمين درازكش مي‌شدم.
سربازاني كه همراهم بودند، مسخره‌ام مي‌كردند و قهقهه مي‌زدند. در آخر،
ترسم را آرام كردند و با دل سوزی شروع به توضيح دادن كردند؛ كه اين
گلوله‌ها از طرف عراق است و ديگر گلوله‌ها هم از سوي ايران. من تعجب كردم
كه آنها از كجا اين را مي‌دانند؟ به خدا قسم _ كه فقط خود او مي‌داند _ تا
همين لحظه، چقدر از صداي هر گلوله خمپاره و توپ _ ولو يك گلوله خمپاره 60
ميليمتري يا انفجار اتاق يك ماشين _‌ ترس و وحشت دارم.
مأموريت يگان ما اين بود كه افزون بر يك گردان "جيش‌الشعبي" و افسران تيپ
98 و ديگر درجات، تيپ پياده ديگري را پشتيباني كند. به ارتفاع "كوره‌دي"
حمله برده و نيروهاي ايراني را كه خطوط دفاعي تيپ 98 را تار ومار كرده
بودند، پس‌ بزنيم. بعد از اين‌كه توپخانه لشكر 23 و ديگر لشكرها، مواضع
نيروهاي ايراني را زير آتش خود گرفتند، از چند محور شروع به حمله كرديم.
از آن‌جا كه تعداد نيروهاي عملياتي ايران در اين منطقه، به يك لشكر هم
نمي‌رسيد، پس‌زدن آنها خيلي سريع انجام شد.
در تاکتيک ها و اسلوب‌هاي نظامي، رسم است كه يك تيپ متشكل از 3 گردان،
اقدام به حمله به يك گردان مي‌كند و يك لشكر متشكل از 3 تيپ، اقدام به
حمله به يك تيپ مي‌كند و يا اين‌كه هر 3 سرباز، به يك سرباز حمله مي‌كنند.
پس از آن‌كه نيروهاي مهاجم را پس‌زديم، فهميديم برخي از سربازان و افسران
كشته شده در تيپ 98 از شدت بمباران انبوه توپخانه، كاملاً‌ سياه شده‌اند و
برخي ديگر نيز شكم‌هاي شان پاره‌پاره شده است. من اولين‌بار بود كه
مي‌ديدم دل و روده دراز يك انسان و بقيه اعضاي بدنش به رنگ‌هاي سبز، زرد و
قرمز است. خدا را شكر كردم كه پوست مان آن‌چنان كلفت بود كه در اين موارد
بي‌خيال بوديم.
برخي از سربازان جديد تيپ 98 كه در اين حمله همراه ما بودند و تجربه كافي
در جنگ نداشتند، وقتي اجساد تكه‌تكه شده سربازاني را ديدند كه روزي رفقا و
دوستان شان بودند، دچار حالت هيستريك و جنون شدند. با حملات تبليغاتي
وسيعي كه رژيم صدام‌حسين در توصيف وحشي بودن سربازان ايراني و كافر و مجوس
بودن آنها و چيزهايي شبيه به اينها ارائه داده بود، فكر كردند كه شايد
نيروهاي ايراني شكم رفقاي آنها را با سرنيزه دريده‌اند و بقيه را نيز با
آتش سوزانده‌اند. درحالي كه نمي‌دانستند دريدن شكم اين سربازان و افسران،
به وسيله گلوله‌هاي توپخانه‌اي كه غالبا شبيه تيغ‌هاي ریش تراشی است،‌
صورت گرفته است و سوختگي‌شان نيز از شدت آتشي بوده كه پيش از حمله به
مواضع و پناهگاه‌هاي آنها، انجام گرفته است.
با ديدن اين صحنه ها، سربازان ما اقدام به تيرباران جمعي از اسراي ايراني
كرده و آنها را كشتند. سپس شروع به تيرباران مجروحاني كردند كه هنوز از
درد مي‌ناليدند. با چشم خود ديدم كه يكي از آنها، 60 تير از اسلحه
كلاشينكفش به سرباز مجروح ايرانی ای كه در يكي از سنگرها بود، شليك كرد.
طبعاً‌ سربازان ايراني در بيرون از سنگرها دفن شدند و اتفاق خاصي هم پيش
نيامد.
پس از اتمام نبرد، عمليات تخليه مجروحان و كشته‌‌هايي كه متعلق به يگان ما
بودند، شروع شد، چراكه دستور نظامي اكيد بود، مبني بر عدم تخليه مجروحان و
كشته شده‌ها در اثناي حمله. از گروهان من بيش از بيست سرباز كشته و ده‌ها
تن نيز زخمي شدند. ولي من در غاري به دور از مواضع مقدم نبرد پنهان شده
بودم و اصابت خمپاره‌‌هايي كه در نزديكي من به زمين مي‌خوردند، موجب مي‌شد
از شدت ترس، همچون ني در باد بلرزم. دندان‌هايم به‌هم ‌مي‌خوردند و به
سختي مي‌توانستم نفس بكشم.
غروب بود كه از فرماندهي لشكر 23 دستوراتي به ما داده شد مبني بر
عقب‌نشيني فوري به مقرهاي قبلي. مواضعي را كه از نيروهاي ايراني
بازپس‌گرفته بوديم، به تيپ 98 پياده تحويل داديم و به جايي كه بازسازي و
آموزش سخت چندين‌ماه، شبانه‌روز به طول خواهدانجاميد، رفتيم.
ساعت 8 عصر فرماندهي كل نيروهاي مسلح عراق، از طريق وسايل ارتباط جمعي،
اطلاعيه پرجنجالي را پخش كرد كه در آن ادعا شده بود: "ما هزاران سرباز و
افسر دشمن را كشته و اسير كرديم و مواضعي را كه ارتش ايران اقدام به اشغال
آن نموده بود، بازپس‌گرفتيم." اين نبرد به دليل هماهنگي ميان تمام كادرهاي
فرماندهي لشكرهاي سپاه پنجم، "نبردالتطبقيه" [كاربردي، به منصه اجرا
گذاردن] نام گرفت و حملات در دو محور "حاج‌عمران" و "سيده كان"، در
آن‌موقع با يكديگر همزمان شدند.
يك هفته پس از اتمام اين حمله، فرماندهي كل نيروهاي مسلح تلگرافي فوري به
فرماندهي سپاه پنجم فرستاد كه در آن خواسته شده بود تا هر تيپ اسامي 30 تن
از سربازان و افسران شان را كه از خود شجاعت نشان داده و قدرت بالاي خود
را ثابت كرده‌اند، براي دريافت مدال شجاعت، و نيز اسامي 30 تن از درجات
مختلف را براي دريافت درجه اي بالاتر، معرفي كنند. طبعاً‌، بسياري از
سربازان و افسران شجاع از اين تكريم خوشحال شدند.
وقتي اين تلگراف به مقر يگان ما رسيد، سرهنگ‌ دوم "عبدالحسين"، فرمانده
يگان (كه بعداً‌ در حمله به سليمانيه كشته شد) همه افسران را براي مشورت
در مورد تقسيم اين غنيمت، در سالن جمع‌كرد و از فرمانده هر گروهان خواست
چند‌نفر را براي دريافت مدال شجاعت و ارتقاء درجه معرفي كنند. پس از تحقيق
و پرس‌و‌جو و شهادت شاهدان و سوگند سفت و سخت اعتقادي در مورد كسي كه
شجاعت بالايش به اثبات رسيده و مستحق تكريم و تجليل است، اسامي افسران
معرفي شده به ستاد لشكر فرستاده شد تا به واسطه آن به ستاد سپاه معرفي
شوند و پس از آن نيز به فرماندهي كل نيروهاي مسلح اعلام گردد. روز بعد، سر
و ‌صدا و جنجال ها بر حول محور اسامي معرفي شده براي دريافت مدال شجاعت
بود. كساني كه نه تنها در اين نبرد شركت نكرده بودند، بلكه مأموريت
هميشگي‌شان ماندن در مقر عقبه يگان در منطقه ديانا واقع در نزديكي كارخانه
سيمان بود، با اين بهانه كه در ذخيره كار مي‌كنند يا در اسلحه‌خانه يا
نگهباني از مقرها يا قسمت توجيه سياسي و يا در دفتر امنيت يا غيره هستند.
اين سربازان كه به كار در مقرهاي عقبه هر يگان ارتش عراق گماشته مي‌شدند،
با اين عنوان شناخته مي‌شدند كه از خانواده‌هاي مرفه بوده و توانايي مهيا
كردن هر آن‌چه را افسران از آنها بخواهند دارند مثل: پول و هدايا،
مشروب‌هاي عالي، ادكلن، وسايل برقي، لوازم يدكي ماشين و چيزهاي ديگر. آنها
اين چيزها را به اين قيمت به دست مي‌آوردند كه اين سربازان را به هيچ
نبردي نفرستند و آنها را از مرخصي‌هاي طولاني برخوردار سازند و ما خيلي‌كم
آنها را در يگان مان _ چه در عقبه و چه در مقر جلو _ مشاهده مي‌كرديم.
قس‌علي هذا. بعد از دو هفته دستور از بغداد رسيد و به سربازان و افسراني
كه اسامي‌شان معرفي شده بود، ابلاغ شد كه آماده رفتن به بغداد شوند تا
فرمانده كل نيروهاي مسلح، مدال‌ها را به سينه آنها نصب كند. ولي به كساني
كه براي ارتقاء‌ درجه معرفي شده بودند، دستور داده شد به فروشگاه يگان شان
بروند و درجه جديد بخرند. اگر كسي گروهبان‌دوم است، درجه گروهباني و اگر
گروهبان است، درجه استواري بخرد. همين كه اسامي به صورت علني معلوم شد،
جنجال و سرو‌صدا بيشتر و بيشتر شد و آن دسته از كساني كه از بقيه شجاع‌تر
بودند، احساس كردند كه نام‌شان را با حيله و نيرنگ تمام، معرفي نكرده‌اند.
من اين جارو جنجال را مي‌شنيدم و نمي‌توانستم بفهمم كه اين غنيمت چگونه
تو‌زيع مي‌شود.
ـ به مقر فرماندهي لشكر مي‌روم و از محمود، فرمانده گروهان شكايت مي‌كنم.
آيا اين منطقي است كه مهدي، كسي كه يك‌سال‌و‌نيم است در مقر عقبه خورده و
خوابيده، براي مدال شجاعت معرفي شود و من نشوم؟
ـ به شرافتم قسم! كه من با "شليكا" (مسلسل سنگين ضدهوايی كه چهارلول
دارد)100 سرباز ايراني را درو كردم. من بيش از 2000 تير از شليكا شليك
كرده‌ام. چرا؟ آيا من اين تيرها را در هوا شليك مي‌كردم؟ آيا من عقب‌نشيني
كردم؟ يا وقتي هليكوپترهاي ايراني شروع به بمباران با موشك كردند، من از
شليك بازايستادم؟‌
ـ‌ بابا اين عاقلانه نيست! اي [...] به اين روزگار. آيا اين فيصل [...] كه
سروان عماد اون رو معرفي كرده، لايق مدال شجاعته؟ به شرافتم قسم كه سروان
عماد زن اون رو [...]
مهدي و فيصل، درحالي كه لباس‌هاي تميزی كه شبيه لباس افسران بود، تن‌شان
بود و بوي ادكلن گران‌قيمت مي‌دادند، از ستاد به مقر جلو آمدند. آنها به
مناسبت در‌يافت مدال شجاعت كه براي تكريم و تجليل جان‌فشاني عظيم‌شان در
پرداخت رشوه به افسران به آنان داده شده بود، براي مان آب‌ميوه و بيسكوييت
و شيريني خريدند كه طبعاً بيشتر سربازان يگان، به استثناي بعضي از
سربازان، خدمتكاران مقر دست به چيزي نزدند.
ساعت 3 صبح بود كه کاميون آيفايي كه در بالاي تپه و در مسافتي نه چندان
دور از گروهان پارك شده بود، ناگهان از محل خود حركت كرد و با سرعت به طرف
چادر سربازاني كه در خواب عميق فرورفته بودند، آمد. سر‌و‌صداي نگهبانان و
سربازاني كه ماشين از روي آنها گذشت، بلند شد. بعضي از ما خيال مي‌كرديم
كه ايراني‌ها حمله كرده و مقر يگان مان را محاصره كرده‌اند و بعضي ديگر
هم، نمي‌دانستيم دليل فرياد و سروصدا چيست. در نتيجه اين فاجعه، دو نفر
كشته شدند. يكي از آنها، مهدي بود كه از ناحيه سر آسيب ديده بود و تقريباً
جمجمه‌اش به طور كامل خرد شده بود، و ديگري گروهبان ذخيره‌اي در گروهان
مقر به نام "غازي كاظم" بود. چند‌نفر ديگر هم بعد از اين‌كه استخوان‌هاي
شان شكست، نجات پيدا كردند. بالطبع بعد از اين قضيه، راننده ماشين، "سالم
دعدوش" را گرفتند و تا روشن شدن نتيجه تحقيقات، در بازداشتگاه يگان حبس
كردند. مجروحان را هم به بيمارستان نظامي اربيل فرستادند. در نتيجه
تحقيقاتي كه دفتر اطلاعات در يگان ما انجام داد، بعد از دو روز مشخص شد كه
ماشين خود‌به‌خود حركت كرده و كسي تقصير ندارد. راننده آزاد شد و از
هر‌گونه اتهامي تبرئه شد، اما كساني كه صحبت‌هاي صاحب "شليكا" را وقتي
تهديد مي‌كرد شنيدند، شك‌شان در مورد عملي‌شدن تهديدش و تصميم به قتل مهدي
و نفر ديگر، از بين نرفت.
يك‌ماه بعد، وقتي از مرخصي دوره‌اي‌ام به يگان برگشتم، با خودم
نمايشنامه‌هاي كامل "شكسپير" را آوردم و در تمام اوقات، دوست و همراه
شكسپير بودم. روزها و شب‌ها، تكراري و خسته‌كننده بودند، چراكه آموزش‌هاي
سخت نظامي، در منطقه "قصري"‌ باعث مي‌شد در هر لحظه اضطراب سرتاپاي وجود
انسان را فرابگيرد و موجب فشار زياد بر روح شود. چراكه اين محل، جاي كوچك
و مخروبه‌اي بود كه كوه‌هاي بلند، آن را از همه طرف احاطه كرده بودند و هر
طرف كه سرت را مي‌چرخاندي، كوه بود. كوه‌هايي مثل "سكران" در سمت چپ كه
ارتفاعش 3000 متر بود و "مام‌روتا" در سمت راست كه ارتفاع آن نيز 3000 متر
بود. در روبه روي مان كوه "كوره‌دي" به ارتفاع 3500 متر و در پشت سرمان
كوهي ديگر، كه نامش را نفهميدم اما دانستم كه 4000 متر ارتفاع دارد.
دوران آموزش، شبانه‌روز و به طور مستمر، حتي در روزهاي تعطيل و ايام عيد
هم ادامه داشت. اما با اين وجود، من سخت تشنه مطالعه بودم. زنگ بيدارباش
ساعت 5 صبح و گهگاه 4 صبح به صدا درمي‌آمد و ما خيلي سخت مي‌توانستيم صورت
مان را بتراشيم و پوتين‌هاي مان را كه ـ بايد در ميدان صبحگاه برق مي‌زد
ـ‌ واكس بزنيم. اين يك اسلوب انگليسي بود كه از زمان تأسيس ارتش عراق در
سال1921، توسط سپاهيان انگليسي كه عراق را با سربازان هندي خود در جنگ
جهاني اول، به اشغال خود درآورده بودند، اجرا مي‌شد. اما صبحانه!! فكر نمي
كنم در آن زمان كسي با اشتها غذا بخورد، براي اين‌كه از زمان تأسيس ارتش
عراق تا الان، در همه يگان‌ها،‌ تنها به سوپ عدسي كه بدون هيچ‌گونه چشيدن،
پخته مي‌شد و به چايي كه بيشتر شبيه آب‌جوش بود، اكتفا مي‌كردند. و آن
آب‌جوش هم گاهي بسيار شيرين و گاهي بسيار تلخ بود و آن هم براي اين بود كه
در ديگ‌هاي بزرگ دم مي‌شد و از همان ابتدا، در آن شكر ريخته مي‌شد.
بعد از اتمام صبحگاه كه از ساعت 6 شروع مي‌شد، آموزش سخت تا ساعت 10 طول
مي‌كشيد. پس از آن زنگ آزادباش زده مي‌شد و براي گرفتن جيره صبحگاهي به
مقر برمي‌گشتيم. سهميه هر سرباز، دو عدد ذرت و يك دانه خيار و يك ظرف كوچك
نصفه خامه واحياناً سيب يا پرتقال يا مشتي خرماي ارزان از نوعي كه مناسب
حيوانات است، بود. ساعتي پس از گرفتن جيره هاي صبحگاهي، نوبت دوم آموزش
مي‌رسيد و تا ساعت يك بعدا‌زظهر، به طول مي‌انجاميد و بعد از آن، زنگ
گرفتن غذا به صدا در‌مي‌آمد و ما براي گرفتن غذاي هميشگي‌مان _ كه هيچگاه
در تمام سپاه‌هاي عراق از سال 1921، تغيير نكرده است _‌ به آشپزخانه
گروهان‌هاي مان مي‌رفتيم.
عليرغم تمام شورش‌هاي خونين و متعددي كه مؤسسات نظامي از زمان به
وجود‌آمدن شان در تاريخ عراق تاكنون انجام داده‌اند، ناهار يك سرباز همان
برنج و خورش كه احياناً با گوشت يا بدون گوشت است، مي‌باشد. و اين را هم
بگويم: گوشتي كه به ما داده مي‌شد، از نيوزلند وارد مي‌شد و به دليل عدم
پخت مناسبش، توسط كساني كه با واسطه يا رشوه در آشپز‌خانه‌ها مشغول به كار
بودند، اكثر سربازان از خوردن آن امتناع مي‌كردند و به آن "گوشت كنگر"‌
مي‌گفتند. ولي در ايام عيد براي مان "شيريني ارتشي" مي‌پختند كه تشكيل شده
است از گندم باريك و بادام و شكر.
پس از ناهار و گرفتن سهم و اندكي استراحت!! نوبت سوم آموزش فرامي‌رسيد كه
از ساعت 3 بعداز‌ظهر شروع مي‌شد و تا ساعت 6 غروب طول مي‌كشيد. بيشتر
شيوه‌هاي آموزشي‌مان، به دويدن سريع و پشت‌سرهم خلاصه مي‌شد و هركس كه در
دويدن كم مي‌آورد، مورد توهين و فحش‌هاي ركيكي كه در قاموس فحاشي افسران
مرسوم است، قرار مي‌گرفت. فحش‌هايي مثل "قشمر"‌ كه من تا به امروز معني آن
را نفهميده‌ام. شايد كلمه‌اي ايراني و يا تركي باشد. اما به هرحال وقتي به
سربازي چنين فحشي داده مي‌شد، برايش سنگين بود. يا فحشي مثل "مطي" يا "سرت
را با پوتين له مي‌كنم".
بعداز آن هم سربازي كه در دويدن عقب افتاده بود، مجبور به برگرداندن سريع توپ‌ بازي مي‌شد.

بعد از دويدن آهسته، بايد دوي مان را تا فاصله‌اي دراز تندتر مي‌كرديم كه
عادتاً تمام تجهيزات نظامي و اسلحه شخصي و جعبه‌هاي فشنگ و تيربار نيز
همراه مان بود و شامل كلاشينكف و RBK و BKC و گلوله‌هاي خمپاره 60 RPJ7 و
كلاهخود و قمقمه و بيل و كوله‌پشتي و پتو مي‌شد و هم‌چنين برانكاردهاي
تخليه مجروحان و كشته‌شدگان. در اين تمرين های نظامي، وظيفه بدين‌قرار بود
كه بايد تعدادي موشك آرپي‌جي به علاوه تفنگ و تجهيزات همراه آرپي‌جي‌زن
مي‌بود و نيز يك جعبه موشك اضافي كه كمك آرپي‌جي‌زن آن را حمل مي‌كرد.
زيرا آرپي‌جي‌زن، توانايي حمل دو جعبه را نداشت. اين قاعده درباره تعداد
گلوله‌هاي خمپاره و " BKC" نيز پياده مي‌شد.
بعد از يك دوي طولاني، به ما اجازه اندكي استراحت داده مي‌شد تا نفسي تازه
كرده و سيگاري بكشيم. بعد از آن بايد دوباره به سمت ميدان صبحگاه
مي‌دويديم، تا تمرين تيراندازي به سيبل و جنگ سرنيزه و نبرد تن‌به‌تن و
باز‌وبسته كردن اسلحه را شروع كنيم. گهگاه هم به طرف كوه‌ها كه از ميدان
صبحگاه فاصله داشت، مي‌رفتيم و تمرين پيشروي در كوهستان و حفر سنگ
مي‌كرديم. يا اين‌كه به عمليات فرضي نفوذ و گشت در پشت خطوط مواصلاتي و
مواضع نيروهاي ايران مي‌پرداختيم. بعد از شنيدن زنگ آزادباش، در ساعت 6
عصر به مقر برمي‌گشتيم. لازم به گفتن است كه از ميان ما كسي علاقه به رفتن
به آشپزخانه و گرفتن شام نداشت؛ براي اين‌كه در تمام يگان‌هاي ارتش عراق
در طول جبهه‌هاي جنگ، عادتاً شام همان سوپي است كه ظهر پخته شده است.
به فروشگاه گردان مي‌رفتيم و نان و تخم‌مرغ و بادمجان و گوجه مي‌گرفتيم.
من بعد از شام، درحالي‌كه خسته و كوفته بودم، در تخت‌خوابم دراز مي‌كشيدم
و سرم را در كتاب فرومي‌بردم و منتظر آموزش چهارم كه احياناً‌ از ساعت 8
غروب شروع شده و تا ساعت 10 طول مي‌كشيد، مي‌شدم. هيچ‌چيز برايم لذت
مطالعه ميان اين كوه‌هاي وحشتناك را نداشت.
اين زندگي سخت و رنج‌آوري بود كه من در آن مي‌زيستم و نمي‌دانستم كي به
اتمام مي‌رسد و از چه راهي به انتها مي‌رسد؛ آيا در اثر شليك يك گلوله
بي‌هدف مي‌ميرم؟!‌ يا اين‌كه با آتش تيربار كشته مي‌شوم؟ يا با انفجار
ميني كه بدنم را تكه‌تكه خواهدكرد؟ مصيبت و گرفتاري اين جا بود كه من هيچ
حرفه‌اي بلد نبودم و داراي هيچ مدرك تحصيلي، جز يك مدرك پست و خفيف كه آن
را در سال 1976 گرفته بودم، نبودم. همين مدرك ناچيز باعث شد تا مرا در
قسمتي به غير از پياده‌نظام، مثل مأموريت قسمت "البسه" يا "آرايشگاه" يا
"آشپزخانه" يا "راننده" و يا "اسلحه تميز‌كن" قرار دهند. چه بايد مي‌كردم؟
آيا همچون رعد بندر، يونس‌ناصر عبود، عادل شرقي، بايد قصائدي درمورد جنگ
داوطلبانه مي‌سرودم و در آن از خون ريزي صدام‌حسين و شجاعت ساختگي‌اش
تمجيد مي‌كردم و سپس آن را به دايره امور فرهنگي وزارت فرهنگ و
اطلاع‌رساني مي‌سپردم تا در سري كتب "ديوان نبرد" و در "فرهنگ و جنگ" آن
را چاپ كند؟ و بعد از آن درخواست انتقال از يگانم به نشريه "القادسيه" يا
مجله "حراس‌الوطن" در وزارت دفاع واقع در بغداد را بكنم و كارم مثل كار
كساني شود كه در مورد شكوه الهام بخش يك رهبر، به قارقار و به‌به و
چه‌چه!! مشغولند؟ اما ديدن آن ادبايي كه لباسي مشابه لباس افسران و
مأموران امنيت و اطلاعات را مي‌پوشند؛ باعث شد تا من از اين صورت‌هاي زرد
و درهم كه شبانه‌روز به روغن‌كاري ماشين تبليغاتي رژيم صدام مشغولند و از
كار خويش شرم و حيايي ندارند، احساس شرمندگي و تنفر كنم. و نيز از اين
اجساد پوسيده كه كارشان خدمتي است براي يك رژيم ديكتاتوري كه در ساعت دو
بعدازظهر تمام مي‌شود، درحالي‌كه از دون‌مايگي خود احساس خوشبختي مي‌كنند
و از ويران‌كردن اين سرزمين و بندگان خشنودند. اغلب اوقات خود را در
كافه‌ها و ميكده‌ها سپري مي‌كنند و تمام هرآنچه كه از ميراث فرهنگي خويش
دارند از مشتي وراجي و ترهات بي‌پايان، تجاوز نمي‌كند. براي اين‌كه يك
عنوان ادبي بر خودشان بيفزايند و با آن داستان‌ها و اشعار خود را به چاپ
برسانند؛ (منظورم دقيقاً همان چهره‌هايي است كه صدام و قادسيه‌ نحس او را
مي‌ستايند.) كيف‌هاي دستي كه حمل مي‌كنند پر از كتاب‌هايي است كه هميشه
جلد آنها بدون آن‌كه خوانده شود، پاره مي‌شود...
الان چقدر احساس تنفر و اشمئزار مي‌كنم وقتي "عادل‌الشرقي"ِ شاعر، مدير
تحريريه مجله "الطليعه‌الأدبيه" را به ياد مي‌آورم؛ كسي كه خدمت خود را در
مجله "حراس‌الوطن" گذراند و مجموعه شعري با عنوان "100 قصيده در عشق به
جناب القائد صدام‌حسين" منتشر كرد كه به خاطر آن صاحب آپارتمان شيكي شد كه
محبوبش صدام به خاطر قدرداني از محبت او به او داد. اين دانشمند بزرگ!!‌
از انتشار مجموعه قصيده‌اي كه در ماه چهارم سال 1986 به مجله
الطليعه‌الادبيه داده بودم، با اين بهانه كه اينها قصائدي "سوررئالي" است
و اين كشور درحال گذراندن جنگ با ايران است، خودداري كرد و گفت نمي‌تواند
آنها را به چاپ برساند و از من خواست مادامي كه به عنوان يك سرباز در
جبهه‌هاي جنگ حضور دارم، قصائدي در مورد اين جنگ داوطلبانه بگويم و به من
گفت: تو!! قصائدي در اين مورد به من بده!‌ من در شماره بعدي آنها را چاپ
خواهم كرد ولو غيرموزون باشد. طبعاً من چنين كاري نكردم، براي اين‌كه
بي‌رودربايستي، اين كار براي چون مني كه حتي نمي‌توانم از خودم تعريف كنم،
ناممكن است كه چيزي بنويسم كه در خدمت اين جنگ ونظامي باشد كه آن را
برافروخت. من قصائدي در مورد چنين جنگي بگويم!‌ كه به اعتقاد و باور و درك
من جنگ يك نظام فاشيستي است كه عناصر آن جزو امپرياليست‌هايي هستند كه
باعث شعله‌ور شدن آن شدند ...
اما ناراحت نشدم، چراكه من چيزي را مي‌نويسم كه به ذهنم الهام مي‌شود و از
اين شاعر بي‌مايه‌ِ عاشق صدام، و امثال او كه در خيابان‌هاي بغداد پلاسند
و به دور از آتش جنگ، توهين‌هاي مداوم، شپش و كك در كافه‌ها و ميخانه‌ها
مشغول وراجي‌اند، بيزارم.



خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران  91135
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» خاطرات يک سرباز عراقی از جبهه های جنگ با ايران 2
» نگاهي گذرا برورود اسلام به ايران و زندگي ايران پس از آن تا روزگار معاصر
» عاقبت جنگنده عراقی که تهران را بمباران کرد (عکس)
» امتحان كنكور در جبهه چگونه برگزار مي‌شد
» طنز خاطرات یک پزشک از بیماران خود

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
پرتال تفریحی و سرگرمی منو تو :: اطلاعات نظامی :: زمینی-
پرش به: