مقدمه
در سه قسمت گذشته (بخش آغازین-بخش دوم-بخش سوم)در پی نقد مقاله سولماز ایگدر از نویسندگان نشریه اینترنتی کانون زنان ایران کوشیدیم شاهنامه فردوسی و منابعش را معرفی کرده و تقسیم بندی های آن را شرح دهیم.با توضیح نمونه هایی از قسمت اسطوره ای و کهن شاهنامه بحث را پی گرفتیم و در قسمت دوم نقد خود به شاهنامه و زبان پهلوی-نسخه شناسی آن و ابیات الحاقی و چاپهای متعدد شاهنامه اشاره داشتیم.در قسمت سوم با بازنویسی ابیاتی که نویسنده نشریه اینترنتی کانون زنان ایران به واسطه آنها به فردوسی تاخت آورده بود به روشنی نشان دادیم که این ابیات چگونه و از چه منابعی انتخاب شده اند،در کجا به اشتباه برداشت ویژه ای القاء شده است و در کجا مغرضانه توالی داستان و ابیات نادیده گرفته شده و قطعات الحاقی سخن اصیل فردوسی فرض شده است.شواهد نشان میداد که چنین نگارشی کاملا هدفمند و با مقاصد خاص بوده و این گمان هنگامی تقویت شد که اندکی بعد( در همان سال 85)گزارش جالب توجهی به قلم خانم مهرزاد غنی پور در سایت نشریه اینترنتی کانون زنان ایران منتشر شد که در آن به صورت مستقیم و غیر مستقیم از نقش و جایگاه زن عرب جاهلی ستایش و به صورت ناشیانه ای جایگاه اسف بار زن در جامعه عرب پیش از اسلام ماله کشی شده است.جای پرسش و توجه است که دست اندرکاران این نشریه که در میان اشعار فردوسی به دنبال معیارهای امروزی بودند یکی از معیارهای آزادی و اعتبار اجتماعی زنان در یک جامعه آزادی زنان در رفت و آمد در سطح شهر(خروج از اندرونی منازل)و شرکت در اجتماعات است چگونه در این گزارش خود چشم بر جایگاه غیر انسانی زن عرب جاهلی بسته اند؟؟البته در خلال همین گزارش باز هم به فرهنگ ایرانی نیشی می زنند تا رسالت ضد ایرانی خود را از یاد نبرده باشند.برای اینکه عمق حسن نیت و بی طرفی و همینطور دیدگاه ناقدانه این افراد را بهتر به تصویر بکشیم این گزارش را هم نقد مختصری می کنم و سپس به ریشه یابی چنین حرکات موزیانه ای می پردازیم. کانون زنان ایرانی- مهرزاد غنی پور:بنا بر اشعار جاهلیت و روایات متعدد،زن در دوره جاهلیت عرب سمبل زیبایی و آرامش دهندگی بوده و اعراب به این جنبه توجه داشته اند.
بنا بر اشعار جاهلیت و روایات متعدد،زن در دوره جاهلیت عرب سمبل زیبایی و آرامش دهندگی بوده و اعراب به این جنبه توجه داشته اند.
این را محمد جعفری هرندی مدرس فقه و حقوق اسلامی چند روز پیش در جلسه بررسی نگاه اجتماعی اعراب به زن در انجمن زنان پژوهشگر تاریخ می گوید و می افزاید:بر خلاف آنچه تصور می شود عرب ها مردمان عاقلی بوده اند.آنها زمانی که میخواهند محمد را از سر راه خود بردارند با یکدیگر رایزنی میکنند و برای متشنج نشدن جامعه کم آسیب ترین راه را پیدا میکنند.شخص پیامبر نیز همیشه پیش از وحی از عقل خود استفاده میکرد.
به گفته وی از آن جا که عرب جاهلی ارتباط چندانی با ملت های دیگر نداشته،جاهلیت تاریخ روشنی ندارد و در بررسی نگاه عرب به زن با توجه به تعلق عرب ناچاریم به منابعی چون قرآن،شعر جاهلیت،سنت پیامبر و روایات رجوع کنیم.
هرندی در ادامه می گوید:با بررسی ادبیات عرب در می یابیم که سه چیز در نزد عرب جاهلی آرامش بخش بوده:سنگ،آسمان شب و زن.سنگ از این جهت که عرب در سرزمینی زندگی می کند که هیچ گونه گلی نمی روید و سایبانی برای عرب وجود نداشت به همین خاطر عرب جاهلی هم بت پرست شد.دومین منبع آرامش او آسمان شب است که در اشعار عرب نیز همچنان که می بینیم توصیف زیادی از آسمان،ستاره و ماه شده است و سومین مایه آرامش روحی عرب نیز زن بوده است.
به گفته این استاد دانشگاه : ((در فرهنگ ایران شاعر،زن خوب فرمانبر پارسا را زنی می داند که مرد درویش را پادشاه میکند.در این طرز تلقی زن نقش اقتصادی دارد و عاملی برای ثروتمند کردن مرد مرد محسوب می شود اما در ادبیات عرب کمتر دیده می شود که زن به عنوان یک عامل اقتصادی مطرح شده باشد.))
وی درباره این تناقض که عرب ها زنان خود را زنده به گور می کردند،می گوید: ((این قضیه عمومیت نداشته و عرب آرامش دهندگی ای که در طبیعت زن نهاده شده را هیچ گاه فراموش نکرده است.در بررسی قرآن نیز می بینیم که قرآن هیچگاه به مسلمانان توصیه نمی کند که لواط نکنید زیرا اعراب همیشه توجهشان به زن معطوف بوده و لواط در میان آنها وجود نداشته است.
طرز استدلال که به نقل از آقای هرندی در اثبات عاقل بودن اعراب و بت پرست بودنشان آورده شده (که منکر آن نیستیم)بسیارجالب توجه و سست است اما بنا را بر این داریم که ضمن نقل کامل این گزارش به قسمتهایی بپردازیم که مربوط به زن عرب جاهلی است. دوستان توجه دارند که در این میان کانون زنان ایرانی طعنه خود به شاعر ایرانی و فرهنگ ایرانی را از یاد نبرده است. به گفته این استاد دانشگاه : ((در فرهنگ ایران شاعر،زن خوب فرمانبر پارسا را زنی می داند که مرد درویش را پادشاه میکند.در این طرز تلقی زن نقش اقتصادی دارد و عاملی برای ثروتمند کردن مرد محسوب می شود اما در ادبیات عرب کمتر دیده می شود که زن به عنوان یک عامل اقتصادی مطرح شده باشد.))
اگر ایشان به ناحق زن در فرهنگ ایرانی را به عنوان عامل اقتصادی مطرح می کنند بنده هم به استناد قرآن و روایات و انتخاب منابع خود وضع دهشتناک و سیاه زن عرب جاهلی را تصویر خواهم کرد و نشان میدهم که عموما و در جاهلیت پیش از اسلام زن عرب چیزی جز طفیلی وجود مرد و عامل زاد و ولد و اطفاء شهوت نبوده است و در ارث بردن پسر از پدر،همسران متوفی چون اموال به پسر منتقل می شدند.اگر در قرآن هم توصیه ای در رابطه با نهی از لواط نیست دلیل نمی شود که این پدیده وجود نداشته است.از زمانی که انسان بر این کره خاکی ظاهر شده و در هر زمان و مکانی که جامعه ای انسانی و جود داشته است در کنار کارکردهای مثبت و پیشرفتهایی که کسب شده آسیبهایی چون فحشا، لواط، دزدی و قتل و .....کم یا زیاد اتفاق می افتاده ، اتفاق می افتد و تا انسان در این دنیا هست اتفاق خواهد افتاد و این چیزی نیست که احتیاج به توضیح داشته باشد.
وی درباره این تناقض که عرب ها زنان خود را زنده به گور می کردند،می گوید: ((این قضیه عمومیت نداشته و عرب آرامش دهندگی ای که در طبیعت زن نهاده شده را هیچ گاه فراموش نکرده است.
اما در مورد زنده به گور کردن دختران که ایشان سعی در توجیه و کم اهمیت جلوه دادن آن داشته اند از قرآن و روایات کمک می گیریم.
((آنگاه که به یکی از ایشان مژده تولد دختری داده می شد چهره اش سیاه و تیره می گردید.در حالی که خشم خود را فرو می خورد .خود را از بدی مژده ای که به وی داده شده بود از مردم پنهان می کرد.آیا به خواری او را نگهدارد و یا در خاک مدفون سازد،همانا زشت است آنچه بدان حکم میکنند)) سوره نحل 58-59
((چون به یکی از آنان خبر داده شودبه آنچه برای خداوند مثل میزند(یعنی خبر دهندش که همسرت دختر زاییده است)چهره اش سیاه میگردد.در حالی که خشم خود را فرو می خورد.
جاحظ در کتاب البیان و التبیین نوشته است که همسر مردی به نام ابوحمزه ضبی دختری به دنیا آورد.ابوحمزه وی را از خانه اش راند و او در خانه همسایه سکنا گزید.روزی ابوحمزه از کنار اقامتگاه وی می گذشت شنید که که به دخترش می گوید:
ما لأبی حمزة لا یأتینا یظل فی البیت الذی یلینا
غضبان ألا نلد البنینا تا الله ما ذلک فی أیدینا
و انّما نأخذ ما أعطینا و نحن کالأرض لزار عینا
ننبت ما قد زرعوه فینا
ترجمه
(( چه شده است که ابوحمزه به نزد ما نمی آید،در حالی که در خانه مجاور ما زندگی می کند،او خشمگین است که چرا ما دختر می زاییم،به خدا سوگند این در دست ما نیست،ما تنها آنچه را میدهند بر می گیریم،ما چون زمینی برای کشتکاران خود هستیم،آنچه را در ما کاشته اند می رویانیم.))
دکتر عبدالعزیز سالم محقق مصری در کتاب تاریخ عرب قبل از اسلام توضیح داده اند که تعداد زیادی از اعراب عصر جاهلی دختران را ناپسند داشته و از آنان بیزار بودند.اعراب پسران را بر دختران ترجیح می دادند و این در جامعه قبیله ای که مبتنی بر عصبیت و نسب بود امر طبیعی به شمار می آمد و دختران در این جامعه منزلت فروتری داشتند.
در جنگها و زد و خوردهای قبیله ای تجاوز جنسی در انتظار زنان و دختران قبیله مغلوب بود.و همین عاملی بود تا زنان با خواندن اشعاری غیرت مردان خود را به جوش آورند و آنها را به جنگیدن وادارند دو نمونه را برای مثال ذکر می کنیم.
ان یظفرئا یحّرزوا فینا الغرل ایهاً فداءُ لکم بنی عجل
ترجمه:
جانم فدای شما باد ای بنی عجل،بجنگید که اگر آنان چیره شوند،ناموس ما مورد تعدی آنان قرار خواهد گرفت.
ایها بنی شیبان صفاً بعد صف أن تهزموا یصبغوا فینا القلف
ترجمه:
ای بنی شیبان صف به صف بجنگید،اگر شکست بخورید و به هزیمت روید آنان دوشیزگی ما را از بین خواهند برد.
می گویند یکی از دلایل زنده به گور کردن دختران نیز این بوده که مبادا روزی در همین برخوردها و کشمکشها مورد تعدی قرار بگیرند تا مایه سرافکندگی شوند.
از طرف دیگر یکی از وعده هایی که برای مبارزه در راه دین به اعراب داده می شد این بود که حور العین نصیب شما می شود.از این جا می توان فهمید که عرب جاهلی لطافت و زیبایی زن را درک کرده است.))
هرندی درباره مسائل اجتماعی زن در دوران جاهلی می گوید: (( اسلام اعراب را از سه عمل که در میان آنها رواج داشته منع می کند: زنا که در میان زنان برده رواج داشته،استبدال یا جا به جا کردن همسران و دوست گرفتن.در جامعه جاهلیت نیز نسبت به روسپی گری نظر خوبی وجود نداشته و این عمل تنها در میان کنیزک ها و زنان برده رایج بوده است.همچنانکه وقتی پیامبر مکه را فتح می کند از شرطهای بیعت را زنا نکردن مطرح می کند که عایشه اعترض می کند و می گوید مگر زن آزاد چنین عملی را انجام میدهد؟
استبدال نیز در جامعه عرب به این معنا بوده که هریک به نفع دیگری از زن خود دست بر میداشته و این رسم که از جامعه رم به میان عرب آمده رسمی خجسته و پسندیده و بسیار متعارف بوده است.))
هرندی در ادامه میگوید: ((در این زمینه نقل شده که حصین بدون در زدن نزد پیامبر می رسد در حالی که عایشه در کنار پیامبر بوده است.او وقتی عایشه را می بیند رو به پیامبر می پرسد این زن زیبا کیست؟آیا حاضر است به نفع تو از زیباترین مخلوقات(زنش)دست بردارد که رسول خدا در پاسخ می گوید خداوند استبدال را حرام و ممنوع کرده است))
نقل دیگری هم درباره استبدال آمده به طوری که عایشه به عروه (یکی از ناقلین) می گوید: ((ازدواج در جاهلیت به چهار شکل انجام می ش.یک نوع در این ازدواج ها همان ازدواج به صورت امروزی با تعیین مهریه بوده است.در نوع دوم مرد متاهل زنش را نزد مرد نجیب زاده ای می فرستاد تا با او آمیزش کند.در این مدت شوهر کاملا جدا از زن زندگی می کرد تا از بارداری زن با نطفه آن نجیب زاده مطمئن می شد و شوهر پس از اطمینان از بارداری همسرش در صورت تمایل بار دیگر با زنش آمیزش می کرد.این نوع زناشویی ناشی از اشتیاق شوهر به داشتن فرزند نجیب زاده بود که به آن نکاح الاستبدال می گویند.
در نوع سوم ازدواج نیز مردانی با یک زن آمیزش می کردند و زن پس از به دنیا آمدن بچه تعیین می کرد که این بچه چه کسی است که اگر زنی دارای نطفه از مردی بودد که به غلط به مرد دیگری نسبت میداد به این بهتان گفته می شود که در قرآن هم این واژه آمده است.
عده ای از جامعه شناسان و مورخان عرب نیز در مواجهه با علایم تانیث در اسامی عرب مخصوصا اسم هایی با پیشوند بنی و یک اسم مونث معتقدند که در قسمتی از عربستان(بیشتر در مدینه و نه در مکه)چند شوهری متعارف بوده است که اسلام این را نیز مذموم دانسته است.در نوع چهارم ازدواج یک گروه کمتر از 10 مرد با یک زن ملاقات و آمیزش می کردند و اگر زن باردار می شد و کودکی به دنیا می آورد پس از گذشت چند شب از تولد طفل آن زن از مردان دعوت می کرد که به نزدش بیایند و هیچ یک از مردان حق سرپیچی نداشت.در اینجا زن به هرکدام از مردان که می خواست خطاب می کرد که این کودک توست که در این زمینه در قرآن هم آمده که بهتان نیاورید و کودک را به دروغ به کس دیگری نسبت ندهید.سپس بچه را به آن مرد می داد و با او زندگی می کرد.آن مرد هم حق امتناع نداشت و در آخرین نوع ازدواج جاهلیت نیز بسیار از مردان با یک زن آمیزش می کردند.این زنان پرچمی به در خانه های خود نصب می کردند و هر شخصی می توانست به داخل خانه های آن ها برود پس از این که زن باردار می شد و کودک او به دنیا می آمد مردان را جمع می کردند اما دیگر زن حق شهادت در مورد اینکه بچه مربوط به کدامیک می شود را نداشت و از قیافه شناس استفاده می کردند و در نهایت هم طفل به پدرش داده می شد و او حق هیچ گونه سرپیچی نداشت.
به گفته عایشه وقتی پیامبر رسالت خود را آغاز کرد تمام این آداب مذموم دوره جاهلیت را منسوخ و ممنوع کرد و تنها نوع اول ازدواج که امروزه رایج است را مجاز دانست.
هرندی در رابطه با شان نزول آیه مربوط به استفاده زنان از جلباب که به چادر تعبیر شده می گوید: (( در تاریخ و تفسیر آمده که شب ها کنیزکان در نخلستان ها به عمل فحشا مشغول بودند و جوانان مدینه نیز برای این کار به نخلستانها می رفتند.در اوایل شب که هنوز رفت و آمد زیاد بود گاهی اوقات این مردان به اشتباه متعرض زنان آزاده می شدند که خداوند آیه جلباب را نازل کرد تا زنان آزاده با کنیزان به واسطه این پوشش از هم شناخته شوند.))
به توجیهاتی که تنظیم کننده گزارش برای تطهیر زنان در دوره جاهلیت استفاده میکند توجه کنید:
هرندی درباره مسائل اجتماعی زن در دوران جاهلی می گوید: (( اسلام اعراب را از سه عمل که در میان آنها رواج داشته منع می کند: زنا که در میان زنان برده رواج داشته،استبدال یا جا به جا کردن همسران و دوست گرفتن.در جامعه جاهلیت نیز نسبت به روسپی گری نظر خوبی وجود نداشته و این عمل تنها در میان کنیزک ها و زنان برده رایج بوده است.همچنانکه وقتی پیامبر مکه را فتح می کند از شرطهای بیعت را زنا نکردن مطرح می کند که عایشه اعترض می کند و می گوید مگر زن آزاد چنین عملی را انجام میدهد؟
همانند هر جامعه ای اعراب جاهلی نیز از پدیده زنا و فحشا مبرا نبودند .نکته ای که خانم مهرزاد غنی پور می خواهند به ما بقبولانند این است که به هیچ وجه زنا در میان زنان آزاد وجود نداشته و فقط بین کنیزان و بردگان اتفاق می افتاده است.اما چنین برداشتی اشتباه است.زنایی که صورت حرفه و شغل داشت در میان بردگان و کنیزان رواج داشت(روسپیگری) و این دلیلی بر این نیست که چنین پدیده ای با انگیزه های دیگر در بین دیگر زنان مطرح نبوده است.غیر از این باشد در قرآن اشارات متعدد و نهی آن به فراوانی تکرار نمی شد.جدا از اینها اگر واقعا در مورد جایگاه و شان زن در یک فرهنگ صحبت میکنیم برده و آزاد و ..... تفاوتی نخواهد داشت.
((و نزدیک زنا نشوید که کار بسیار زشت و بد راهی است!))-اسراء-32
((هریک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رافت نسبت به آن دو شما را اجرای حکم الهی مانع شود.اگر به خدا و رو جزا ایمان دارید و باید گروهی از مومنان مجازاتشان را مشاهده کنند.مرد زناکار جز با زن زنا کار یا مشرک ازدواج نمیکند و زن زنا کار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود در نمی آورد و این کار بر مومنان حرام شده است.))-نور 2-3
((ای پیامبر هنگامی که زنان مومن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند،دزدی و زنا نکنند،فرزندان خود را نکشند،تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایسته ای مخالفت فرمان تو نکنند،با آنها بیعت کن و برای آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است.))ممتحنه-12
((و کسانی که معبود دیگری را با خداوند نمی خوانند،و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده،جز به حق نمی کشند،و زنا نمی کنند و هرکس چنین کند مجازات سختی خواهد دید))فرقان-68
((و کسانی از زنان شما که مرتکب زنا شوند،چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبید.اگر گواهی دادند،آنان(زنان) را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسدفیا این که خداوند راهی برای انها قرار دهد.نساء-15
((و مهرشان را به خودشان بدهید ،به شرط آنکه پاکدامن باشند،نه به طور آشکار مرتکب زنا شوند و نه دوست پنهانی بگیرند.))نساء-25
((هنگامی که مهر آنها را بپردازید و پاکدامن باشید،نه زنا کار، و نه دوست پنهانی و نامشروع گیرید))مائده-5
تمام این آیات یاد شده بر ارتکاب برخی از زنان به فحشا گواهی دارد.البته آیات بیشتری در مورد نهی از فحشا وجود دارد که از ذکر آنها چشم پوشیدیم.
[size=16]خود فروشی در عصر جاهلیت
یکی از پدیده های غیر انسانی عصر جاهلیت وادار کردن کنیزان توسط اربابانشان به خود فروشی و کسب در آمد برای ارباب بود که به خوبی نشان میدهد زن در نگاه عرب جاهلی چه منزلتی داشته است.در قرآن اشاره روشنی به این رسم ناپسند وجود دارد:
((و کنیزان خود را برای دستابی متاع ناپایدار زندگی دنیا مجبور به خود فروشی نکنید،اگر خودشان می خواهند پاک بمانند))نور-33
طبری به نام تعدادی از زنان خودفروش اشاره کرده و مالکان آنها را نیز نام برده است.خود فروشی در بازارها و شهرهایی همچون مکه و طائف فراوان بوده و معمولا بر در خانه آنان بیرقی قرار داده می شده است که از این راه شناخته می شدند.از این رو گاه از آنان به عنوان دارندگان پرچم (اصحاب الرایات)یاد می شده است.
استبدال نیز در جامعه عرب به این معنا بوده که هریک به نفع دیگری از زن خود دست بر میداشته و این رسم که از جامعه رم به میان عرب آمده رسمی خجسته و پسندیده و بسیار متعارف بوده است.))
هرندی در ادامه میگوید: ((در این زمینه نقل شده که حصین بدون در زدن نزد پیامبر می رسد در حالی که عایشه در کنار پیامبر بوده است.او وقتی عایشه را می بیند رو به پیامبر می پرسد این زن زیبا کیست؟آیا حاضر است به نفع تو از زیباترین مخلوقات(زنش)دست بردارد که رسول خدا در پاسخ می گوید خداوند استبدال را حرام و ممنوع کرده است))
نقل دیگری هم درباره استبدال آمده به طوری که عایشه به عروه (یکی از ناقلین) می گوید: ((ازدواج در جاهلیت به چهار شکل انجام می شد.یک نوع در این ازدواج ها همان ازدواج به صورت امروزی با تعیین مهریه بوده است.در نوع دوم مرد متاهل زنش را نزد مرد نجیب زاده ای می فرستاد تا با او آمیزش کند.در این مدت شوهر کاملا جدا از زن زندگی می کرد تا از بارداری زن با نطفه آن نجیب زاده مطمئن می شد و شوهر پس از اطمینان از بارداری همسرش در صورت تمایل بار دیگر با زنش آمیزش می کرد.این نوع زناشویی ناشی از اشتیاق شوهر به داشتن فرزند نجیب زاده بود که به آن نکاح الاستبدال می گویند.
در نوع سوم ازدواج نیز مردانی با یک زن آمیزش می کردند و زن پس از به دنیا آمدن بچه تعیین می کرد که این بچه چه کسی است که اگر زنی دارای نطفه از مردی بودد که به غلط به مرد دیگری نسبت میداد به این بهتان گفته می شود که در قرآن هم این واژه آمده است.
عده ای از جامعه شناسان و مورخان عرب نیز در مواجهه با علایم تانیث در اسامی عرب مخصوصا اسم هایی با پیشوند بنی و یک اسم مونث معتقدند که در قسمتی از عربستان(بیشتر در مدینه و نه در مکه)چند شوهری متعارف بوده است که اسلام این را نیز مذموم دانسته است.در نوع چهارم ازدواج یک گروه کمتر از 10 مرد با یک زن ملاقات و آمیزش می کردند و اگر زن باردار می شد و کودکی به دنیا می آورد پس از گذشت چند شب از تولد طفل آن زن از مردان دعوت می کرد که به نزدش بیایند و هیچ یک از مردان حق سرپیچی نداشت.در اینجا زن به هرکدام از مردان که می خواست خطاب می کرد که این کودک توست که در این زمینه در قرآن هم آمده که بهتان نیاورید و کودک را به دروغ به کس دیگری نسبت ندهید.سپس بچه را به آن مرد می داد و با او زندگی می کرد.آن مرد هم حق امتناع نداشت و در آخرین نوع ازدواج جاهلیت نیز بسیار از مردان با یک زن آمیزش می کردند.این زنان پرچمی به در خانه های خود نصب می کردند و هر شخصی می توانست به داخل خانه های آن ها برود پس از این که زن باردار می شد و کودک او به دنیا می آمد مردان را جمع می کردند اما دیگر زن ق شهادت در مورد اینکه بچه مربوط به کدامیک می شود را نداشت و از قیافه شناس استفاده می کردند و در نهایت هم طفل به پدرش داده می شد و او حق هیچ گونه سرپیچی نداشت.
به گفته عایشه وقتی پیامبر رسالت خود را آغاز کرد تمام این آداب مذموم دوره جاهلیت را منسوخ و ممنوع کرد و تنها نوع اول ازدواج که امروزه رایج است را مجاز دانست.
هرندی در رابطه با شان نزول آیه مربوط به استفاده زنان از جلباب که به چادر تعبیر شده می گوید: (( در تاریخ و تفسیر آمده که شب ها کنیزکان در نخلستان ها به عمل فحشا مشغول بودند و جوانان مدینه نیز برای این کار به نخلستانها می رفتند.در اوایل شب که هنوز رفت و آمد زیاد بود گاهی اوقات این مردان به اشتباه متعرض زنان آزاده می شدند که خداوند آیه جلباب را نازل کرد تا زنان آزاده با کنیزان به واسطه این پوشش از هم شناخته شوند.))
انواع ازدواج در جامعه جاهلی
۱- ازدواج بر اساس پرداخت مهر:در این نوع ازدواج مرد از دختر کسی خواستگاری می کرد و با تعیین مهریه مشخصی او را به عقد نکاح خود در می آورد.
۲- ازدواج متعه:در این گونه ازدواج،زن به مدت معینی به همسری مرد در مب آمد و چون مدت تعیین شده سپری می گردید از وی جدا می شد.
۳-ازدواج با اسیران:در این نوع ازدواج مرد جنگجو با یکی از زنانی که به اسارت درآمده بودند رابطه زناشویی برقرار می کرد.در چنین ازدواجی مرد موظف به پرداخت مهریه نبود.
۴-ازدواج با کنیزان:زناشویی با کنیزان از جمله حقوق پذیرفته شده برای مرد عرب بود، و چون فرزندانی از طریق این ازدواج به دنیا مب آمدند حق انتساب به مرد را نداشتند.بلگه به عنوان بنده او به شمار می آمدند و در صورت تمایل می توانست آنها را آزاد کند
۵-ازدواج با زن پدر:در این ازدواج،مرد ،زن پدر در گذشته خود را به عنوان جزئی ازمیراث وی به همسری خود در می آورد.
انواع دیگر ازدواج در عصر جاهلیت
استبضاع:نوعی زناشویی موقت جهت باردار شدن زن بود.طبق این نوع نکاح اگر مرذی تمایل به داشتن فرزندی با خصایل و ویژگیهای خاصی داشت مثلا مایل بود که فرزندش شکل و شمایل خاص داشته،یا دلیر،سخنور و شاعر و .....باشد و خود از آن خصایص و خصایل بی بهره بود،زن خود را تا مدت معینی طبق قرارداد در اختیار مردی برخوردار از آن صفت قرار میداد.فرزندی که از این ازدواج تولد می یافت به شوهر رسمی زن تعلق داشت.
مخادنه:از ریشه ((خدن)) به کسر خاء و به معنی معاشقه است.در ان نوع زناشویی زن و مرد رابطه محرمانه با یکدیگر برقرار می کردند که مستلزم نفقه و مهر نبود.در واقع نوعی رابطه مبتنی بر دوستی و علاقه متقابل بدون اعلان رسمی بود،با وجود این ،عرف محیط آن را قانونی و رسمی تلقی می کرد.
بدل:به معنی مبادله و معاوضه زن از جانب شوهر با مرد دیگر است.اگر مردی به زن مرد دیگری علاقه مند می شد،می توانست با تعیین مدت،زن خود را در اختیار وی بگذارد و در مقابل زن او را تصاحب کند
شغار:نوعی ازدواج معاوضه ای بود.به این معنی که شخص خواهر یا دختر خود را به نکاح کسی می آورد و به جای اخذ مهریه دختر یا خواهر او را زن خود می ساخت.
رهط:نوعی زناشویی گروهی بود که تعدادی مرد با رضایت و توافق همدیگر با زنی رابطه زناشویی برقرار کرده و در مقابل مخارج او را تامین می کردند.تعداد این مردان نباید از 10 تن تجاوز می کرد.فرزندی که در نتیجه چنین ازدواجی متولد می شد در صورتی که پسر بود،با تعیین مادر به یکی از آن مردان می رسید.طبق سنت رایج،مرد حق هیچگونه اعتراض یا امتناعی نداشت و اگر دختر بود کسی به عنوان پدر وی تعیین نمی شد
هدف ما از بیان این مطالب چیست؟
واضح و روشن است که در گزارش و نقل قول کانون زنان ایرانی و همینطور سخنان آقای هرندی کوشش شده است موقعیت تباه و تاسف آور زن عرب در دوره جاهلیت توجیه و ماستمالی شود.با منطقی که این افراد دارند با وجود همه نواقص و کمبودها بیان چند شعر عاشقانه جاهلی در وصف زن هر چیزی را کفایت می کند و در شعر فردوسی با تمام تعابیر و تشبیهات زیبا و شاعرانه ای که در وصف زنان شاهنامه نوشته شده به دنبال ایرادهای کودکانه ای نظیر:
یکی از معیارهای آزادی و اعتبار اجتماعی زنان در یک جامعه؛،آزادی زنان در رفت و آمد در سطح شهر(خروج از اندرونی منازل)و شرکت در اجتماعات است.
در شاهنامه فردوسی آن جا که سخن از زنان می رود،آنان تنها در نقش مادر،دختر،معشوق یا همسر هستند و هرگز نقشی جدا از وابستگان مرد خود ندارند.این زنان اندرون نشین که معمولا به ایشان صفت پوشیده روی و پوشیده موی اطلاق می شود کمتر از اندرونی قصرها خارج می شوند و کمتر مورد مشورت مردان قرار می گیرند.
از دست اندرکاران این نشریه می پرسم شما چرا وقتی صحبت از عرب جاهلی است از این انتظارات و پرسشها سخنی به میان نیاورده اید؟؟از معیارهای آزادی و اعتبار اجتماعی صحبت نکرده اید؟از اینکه تنها در نقش مادر،دختر،معشوق یا همسر بوده اند حرفی نمیزنید؟چشم خود را بر حقیقت می بندید؟یا بدجنسی میکنید؟کدامیک؟هدف شما چیست؟که آمیزش جمعی 10 نفر با یک زن را به چیزی نگیرید؟یا اینکه وادار کردن کنیز به خود فروشی را کم اهمیت جلوه دهید؟یا اینکه نگویید در دوره جاهلی زن همانند اموال به ارث می رسیده است؟یا اینکه در هنگام طلاق شوهر کابین زن را از او پس می گرفته؟آیا چند شعر جاهلی در ستایش زن را ستایش میکنید؟چند توصیف زیبا از شاهنامه درباره زنان برای شما نقل کنیم؟چه تعابیری از فرهنگ و ادبیات ملی و میهنی خود برای شما مثال بیاوریم؟؟از تحصیلات دختران در دوره ساسانی؟؟از نقش فعال زنان هخامنشی در عرصه اجتماع و حکومت؟یا از مهرهای اداری برجا مانده از زنان ساسانی که گواهی بر ایفای نقش فعال اجتماعی آنان است.چند و کدامین توصیف از ستایش و نگاه فقط فردوسی و نه حافظ و ...از زن را برایتان بنویسم؟شما که شعر جاهلی را به رخ می کشید؟ آیا شرم نمی کنید؟
که آن دسته گل به وقت بهار به مستی همی داشتی در کنار
همی باد شرم آمد از رنگ اوی همی یاد یار آمد از چنگ اوی
همانا که گل را بها خواستی بدان رنگ رخ را بیاراستی
همی رنگ شرم آید از گردنت همی مشک بوید زپیراهنت به پیرایه زرد و سرخ و سپید مرا کردی از برگ گل نا امید
دلایل چنین حرکاتی هنگامی روشنتر می شود که به پیشینه این گروهها نظر کنیم. دوستان من آیا با این روش از پیش آشنا نبوده ایم؟چه کسی از فرهنگ عرب جاهلی تمجید و تعریف میکند و به هر آنچه که در حوزه فرهنگ ایران و ایرانی است وقیحانه میتازد؟منظورم همان توده ای ورشکسته سابق ناصر بناکننده است.تصمیم گرفتم در مورد کانون زنان ایرانی هم این فرض را در نظر بگیرم که نتایج جالبی به بار آورد.از دو نظرگاه که در حقیقت دو روی یک سکه هستند می توان این رفتار کانون زنان ایرانی را توجیه کرد.
کانون زنان ایران-جنبش چپ- فدائیان خلق و مارکسیستهای ناوابسته
پس از انقلاب اسلامی زنان قاضی از کار خود برکنار شده و از زنان خواسته شد در محل کار خود ضوابط اسلامی را رعایت کنند.گروههای زنان در واکنش شروع به سازماندهی کردند.دو گروه عمده زنان در این مرحله شکل گرفت یکی از آنها اتحادیه ملی زنان مرکب از دانشجویان،آموزگاران و پرستاران بود که اکثریت بزرگ آنها مارکسیست و هوادار فداییان خلق بودند.این اتحادیه هفته نامه برابری و ماهنامه زنان و مبارزه را منتشر می کرد.گروه دوم رهایی زنان نام داشت و عمدتا از مارکسیستهای ناوابسته تشکیل می شد و نشریه رهایی زنان را منتشر می کرد.در نگرش و تحلیل طبقاتی که معمول گروههای مارکسیست است با حذف نظام طبقاتی ستم بر زنان از بین می رود..از این رو این گروه دفاع از حقوق زنان را با آموزه های مارکسیسم پیوند می زنند.
بر دوستان روشن است که در نگاه مارکسیستها گذشته ایران،ملی گرایی،و فرهنگ ایرانی چه جایگاهی دارد و چگونه این میراث را بر ضد انقلاب خیالی و پرولتری خود می بینند.مشکل ما اینست که امروزه فقط ظاهر به اصطلاح گروههایی را می بینیم که در عرصه فعالند و از پیشینه و سرچشمه ها و تاثیرات فکری آنها بی اطلاعیم.البته فعالین عرصه حقوق زن در خارج از ایران فراوان هستند و اکثرا وبلاگهایشان با درفش و پیوندهای سرخ رنگ ملبس و مزین است و در جهت اهداف انترناسیونالیستی خود و در لوای رهایی و طرفداری از زن به مبانی هویت ملی ما می تازند و بهانه جویی میکنند.
کانون زنان ایرانی-قوم گرایی و پان ترکیسم
متاسفانه پان ترکیسم و قوم گرایی در آذربایجان و اتحاد ناخجسته اش با کمونیسم و سیاستهای امپریالیستی اتحاد جماهیر شوروی در دهه 20 امروزه به مدد پس مانده های توده ای و عوامل وطن فروش در میان دانشگاهیان و طبقه جوان آذری در حال بسط و نفوذ بوده و به مشکلی اساسی تبدیل شده است.گروههای قوم گرا و تجزیه طلب با برنامه ریزی و هدایت دقیق و تمرکز بر نشریات محلی و محیطهای دانشگاهی و ایجاد سازمانهای غیردولتی در پوششهای فریبنده به شدت مشغول فعالیتند.
کانون زنان ایرانی هم با راه اندازی بخش ترکی آذری در سایت خود که به صورت مطلق کار پسندیده و به جایی است نشان داد که عده هم وطنان ترک زبان در تشکیلات این نشریه کم نیستند.اما....نگاهی به بیانیه ای که زمانی در صفحه اول سایت قرار داشت بیاندازیم(در حال حاضر باید مشخصا به آن مراجعه کرد-بخش درباره ما)
زبانهاي ديگر و اقوام
ايران سرزمين اقوام و زبانهاست. در سرزمين ما از صدها سال پيش اقوام و فرهنگهاي متنوع در كنار يكديگر به حيات خود ادامه دادهاند. اين فرهنگها در طول تاريخ نه تنها با يكديگر بيارتباط نبودهاند، بلكه بين آنها مراودهاي عميق نيز جريان داشته است. كانون زنان ايراني معتقد است براي تقويت اتحاد ملي ايرانيان در مقطع كنوني بايستي روحيه احترام به يكديگر را بين اقوام ايراني تقويت كرد و پيش نياز تعميق اين احترام به رسميت شناختن هويت يكديگر است.
ما با اعتقاد به اينكه اقليتهاي قومي و زباني در كنار فارسي حق دارند به زبان خود نيز بخوانند و بنويسند اقدام به راه اندازي بخش آذري در سايت كردهايم و راه اندازي بخشهاي كردي و ارمني و عربي از برنامه هاي آينده ماست و از هموطنان آذري ، كرد و ارمني و عرب زبان درخواست ميكنيم در اين راه ما را ياري كنند.
*بخش آذري:
در وب سايت كانون زنان ايراني،اين امكان فرهم شده كه آذربايجانيها علاوه بر آنكه در خصوص مسايل زنان آذري در بخش فارسي اين سايت بنويسند ، برخي مسايل را به زبان مادري و در فضاي خودمانيتري نيز بين خودشان مطرح كنند. ما معتقديم با انجام اين كار علاوه بر گسترش فضاي گفتگو، نسبت به زبان و فرهنگ بخش بزرگي از ايران نيز اداي احترام كرده و اميدواريم تاثيري هرچند كوچك بر افزايش صميميت در عرصه ملي داشته باشيم.
بله تصاویر وضوح و روشنی بیشتری می گیرند.همیشه قوم و قبیله گرایان ایران را همانند عراق و لبنان و سوریه و دیگر کشورهای تازه تولد یافته مرزهای سیاسی در نظر می گیرند که اقوامی مستقل با هویتی و پیشینه ای جدا و به سان جزایری در کنار همدیگر در مرزهای سیاسی گرد آمده اند و نه ملتی یکپارچه....بی ارتباط نبودن در طول تاریخ،وجود مراوده عمیق و ادامه دادن حیات صدها ساله و .....بیشتر مناسب حال چندین کشور همسایه است و نه اقوام و تیره های ملتی واحد به نام ایران..
می فرمایند که : بايستي روحيه احترام به يكديگر را بين اقوام ايراني تقويت كرد و پيش نياز تعميق اين احترام به رسميت شناختن هويت يكديگر است.
چه کسی هویت کرد و لر و آذری و بلوچ را به رسمیت نشناخته است که شما ادعا میکنید باید هویت یکدیگر را به رسمیت بشناسیم؟؟منظورتان از رسمیت چیست؟از هویت چیست؟تو گویی که این مردمان هویتشان و فرهنگشان به کل از هم متفاوت و رهاست.دوستان من توجه کنند که زیرکانه چه مسائلی القا می شود.از طرفی مگر شما کانون زنان ایرانی نیستید؟شما کجا و اقوام ایرانی کجا؟آیا بیان چنین مسائلی بی ارتباط با فعالیت ظاهری این کانون فرهنگی نیست؟مردم ایران نسبت به هم صمیمی هستند اگر قلمهای مسمومی تفرقه را القا و تشویق نکنند.
مقاله آیدین فرنگی و نشانه ای دیگر
ببینیم آیدین فرنگی هم وطن اردبیلی ما چه نوشته اند:این نوشته قسمتی از متن نامه ای است خطاب به لاریسا دختردایی قزاق ایشان و حکایت عبدالخالق برادر 18 ساله مادربزرگ ایاشان که توسط فرقه دمکرات آذربایجان به سربازی فراخوانده شد.در فرازی از این نوشته این طور می خوانیم : ((سال 1945 میلادی(1324 شمسی) آتش جنگ جهانی دوم میهن رنجور مرا در آستانه فروپاشی قرار داد.در آن سال عده ای از کمونیستهای آذری با نیت تشکیل حکومتی مشابه آنچه در همسایه شمالی مان مستقر بود با پشت گرمی به حضور ارتش سرخ.علم مبارزه برافراشتند!من در نقد وقایع آن سال چیزی نخواهم نوشت فقط این را می نویسم که هموطنان کمونیست من در روزگاری که ایدئولوژی مشترک عامل یکپارچگی سوسیالیستهای جهان به حساب می آمد با تکیه بر شانه های استالین و باقروف و بریا رویای رهایی و آبادی کشور را در سر می پروراندند!!
اولین نکته ای که جلب توجه میکند نگارش چنین نامه بی ارتباط با فعالیت نشریه اینترنتی کانون زنان ایرانی است.دوم نکته اینکه ایشان از میهن رنجور صحبت میکنند،در خط بعدی از کمونیستهای آذری و پس از آن از هموطنان کمونیست خود انتقاد می کنند.پس روشن شد که منظور ایشان از وطن و میهن رنجور نه ایران که آذربایجان بوده است یا اگر خوشبین باشیم نوشته ایشان غیر مستیقم چنین برداشتی را به ما نشان میدهد.علم مبارزه!!علم مبارزه یا علم خیانت و وطن فروشی ؟؟انتقاد ایشان به کمونیستهای آذری نه از بابت جدا کردن تکه ای از خاک مقدس ایران است که هنوز به خون اجداد ما در چالدران رنگ آمیزی شده بلکه مشکل اینجاست که چرا در تاکتیک خود اشتباه کرده اند؟باید به جای تکیه بر عمو استالین بر ایدئولوژی مشترک تکیه میکردند و آذربایجان را از ایران جدا می کردند یا به قول خانم فرنگی رهایی و آبادی کشور!!رهایی از کجا و چه کسانی؟؟از ایران و ایرانی یا ...اگر منظور ایشان این نیست پس چه هدفی از این انتقاد دارند؟
نوشته ای از رامین سلطانی روزنامنه گار زنجانی که در پنجم خرداد در نشریه اینترنتی کانون زنان ایرانی و تحت عنوان نامه ای به یک دوست و هم زبان معترض آذری به چاپ رسیده است.اما فرازهایی از نامه:
((سعید عزیز زمانی که من دارم این نامه را تایپ می کنم مانا نیستانی و مهرداد قاسمفر هردو در زندان اوین هستند و روزنامه ایران تعطیل شده یعنی سعی بلیغ تو و دوستانت در اغلب نواحی ترک نشین کشور به بار و ثمر نشسته است شاید بگویی این دو نفر و آن روزنامه به هویت و زبان من و تو توهین کرده اند و من که حاضر نیستم در این مورد خشم و خروشی از خود نشان بدهم لابد بی غیرت و غیره هستم.حتی دیدم که زبان وبلاگت را عوض کرده ای و صرفا داری به زبان ترکی می نویسی.
من شخصا اعتقاد دارم کاریکاتور و متن همراه آن اهانت مستقیم به ترک زبان هاست و هیچ شک و شبهه ای هم در این مورد ندارم ولی حاضر نیستم برای اینکار آزادی کسی که عذرخواهی کرده را از بین ببرم.
سعید عزیز چه تعداد از کسانی که در خیابان سعدی زنجان و در شهرهای تبریز و اردبیل و تهران و ارومیه و دیگر شهرهای ترک نشین حاضر هستند هفته ای صد تا تک تومانی از جیب مبارکشان خرج کنندبرای نشریه ترک زبانی مثل اختر تا به دلیل مسایل مالی به تعطیلی کشانده نشود؟چند نفر از آن جوانان حاضر هستند روزانه 10 دقیقه وقت شریف خود را صرف خواندن تاریخ و ادبیات و زبان ترکی کنند؟؟
سعید من منکر ظلمی که بر شهرها و اقوام مختلف ایرانی غیرفارس شده نیستم ولی مرد و مردانه می خواهم بدانم تقاص 75 سال ظلم و ستم و توهین و تحقیر بر ترک ها راباید مانا نیستانی و مهرداد قاسمفر بپردازند؟ ))
قسمتهایی از نامه را نوشتم و نه همه را فقط توجه کنید که ما چگونه از لا به لای سطور همان شعارهای بی پشتوانه فارس و غیر فارس و ستم 75 ساله و توهین به هویت ترکی و ....را می شنویم که ورد زبان پان ترکیستها و تجزیه طلبان بوده است.کانون زنان ایرانی یا کانون چپ گرایان پان ترکیست و قوم گرا؟؟کدامیک؟حالا دلایل کینه و غرض ورزی نسبت به فردوسی مشخص تر می شود.چون فردوسی از مبانی هویت ملی ما و ازپایه های یکپارچگی سرزمین ایران و استواری زبان فارسی است.من هم اگر به جای مشتی پان ترکیست و احیانا مار