جوک متفرقه سری دهم

یارو می ره کوفه ضریح مختار را می گیره و می گه دمت گرم عجب فیلمی بازی کردی!


www.mahdi2.vcp.ir

غضنفر به پيك نيك ميرود


غضنفر با زنش میرن پیك نیك. زنش میگه: بشینیم زیر اون درخت. غضنفر میگه نه! همین وسط جاده امن‌تره! زود پتو رو بنداز!
زنش میگه: آخه اینجا ماشین میزنه بهمون! ولی غضنفر با اصرار وسط جاده پتو رو پهن می‌کنه و دو نفری می‌شینند وسط جاده!
بعد از مدتی یه كامیون میاد طرفشون هر چی بوق میزنه، اونا از جاشون
تكان نمیخورن، كامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت. غضنفر به زنش
میگه: دیدی گفتم وسط جاده امن‌تر! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون
مرده بودیم!

www.mahdi2.vcp.ir

شکار

یه روز یه خالی بند میرسه به اون یکی میگه: رفتم شکار هفت تا خرگوش گرفتم پنج تا آهو و سه تا شیر
یارو گفت فقط همین!
گفت: مگه با یه تیر بیشتر از اینم میشه زد!
یارو گفت: اوه تازه تفنگم داشتی

www.mahdi2.vcp.ir

شانس
لطیفه های کوتاه

یارو 1000 تومنی پیدا میکنه میبینه وسطش سوراخه میگه بخشکی شانس وسطش گوشه نداره!
www.mahdi2.vcp.ir

پشه

غضنفر روشنفکر میشه پشه ها دور سرش جمع میشن
www.mahdi2.vcp.ir

یکی بپز


اصفهانیه صبح از خواب پا میشه به زنش میگه: خانوم دوتا تخم مرغ بپز من میرم بالا پشت بوم این آنتنو درست کنم. میره بالا پشتبوم پاش لیز میخوره
میُفته پایین. وسط راه که داشته میافتاده داد میزنه: خانوم یکی بپز ... یکی بپز!
www.mahdi2.vcp.ir

شیر خوردن
یه روز یه مرده ای می میره از پسرش می پرسن که چی شد پدرت مرد؟
پسر می گه:شیر خورد مرد
بهش می گن یعنی چه؟ چطوری؟
میگه داشت شیر می خورد گاوه نشستwww.mahdi2.vcp.ir

سوارکار
يكي از خان ها كه نوكرش از روي اسب افتاده بود او را صدا كرد و گفت؛ به من
نگاه كن تا ياد بگيري چطوري
بايد سوار اسب شد و خودش جفت زد كه روي زين
بپرد ولي از آن طرف به زمين افتاد و در حالي كه از درد ناله مي كرد و كمرش
را مي ماليد، گفت؛ احمق! تو اينطوري سوار اسب مي شوي!
www.mahdi2.vcp.ir

ساندویچ
دو نفر ميرن يك رستوران كلاس بالا، ‌دو تا نوشابه سفارش ميدن‌، بعد هم يكي
يه ساندويچ از كيفشون درميارند،
‌شروع مي‌كنند به خوردن. گارسونه مياد
ميگه: ‌ببخشيد، ‌شما نمي‌تونيد اينجا ساندويچ خودتونو بخوريد. اونها يك
نگاهي به هم مي‌كنند و ‌ساندويچاشونو باهم عوض مي‌كنند!

حرکت
یارو جلوی دختره ميخوره زمين , ميگه حركتو داشتي ؟!

رگ به رگ
یارو سر كنكور يه كم فكر ميكنه مغزش رگ به رگ ميشه....

پازل
یارو با خوشحالي به دوستش ميگه بالاخره اين پازل رو بعد از 3 سال حل كردم .
دوستش ميگه: 3 سال زياد نيست؟ ميگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!

قطار
به یارو ميگن: زودباش قطار ميره!
ميگه : كجا ميخواد بره بليط دست منه!

مسابقه اسب دوانی
در مسابقه اسب‌دواني یه نفر صد هزار دلار روي اسب شماره 28 شرط‏بندي كرد و اتفاقا برنده 500 هزار دلار شد.
مسئول برگزاري مسابقه از او پرسيد: چطور اين همه پول رو روي اسب شماره‌ 28 شرط‏بندي كردي؟
گفت: ديشب خواب ديدم كه دائما جلوي چشمم يك عدد 6 و يك عدد 8 مي‏آد.
مسئول برگزاري پرسيد: 6 و 8 چه ربطي به 28 داره؟
یارو گفت: مگه شيش هشت تا 28 تا نمي‏شه؟